کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

AZIZE BABAII

بدنیا اومدن آبجی کارین

خدای بزرگ مهربون در روز ۱۱ آذر ۱۴۰۰ یه آبجی خوشکل  ناز به کیان جون داد.اسم این ناز دختر خوشکل رو کارین جوووون گذاشتیم.انشالله خدا این دختر ناز ,کارین جون رو برامون حفظ کنه.کیان جون خییییلی خوشحاله و آبجیش رو خیلی دوست داره.امروز رفتیم برای کارین جون واکسن ۲ ماهگیش رو زدیم.از اونجا که اومدیم داداش کیان خیلی مراقب آبجی کارین بود چون واکسن رو روی ران چپ زده بودند و درد داشت,کیان جون مراقب بود که به پاش برخورد نکنه. الان که دارم این مطلب رو مینویسم کارین جون رو دستم خوابش برده,رو دست مامانی.کیان جون هم داره تو پذیرایی,با توپش که  خیلی دوستش داره فوتبال بازی میکنه.امروز ۱۱ بهمن ماه ۱۴۰۰. کیان و کارین بابا و مامان عاشقتونن. ...
11 بهمن 1400

اولین کاردستی کیان جون با خمیر مجسمه سازی

  سلام پسرم امروز در تاریخ اول آبان ماه شما اولین کاردستی با خمیر مجسمه سازی  بود رو واسه بابا کامران ساختی و هدیه کردی . یه درخت پرتقال که با باهوشی پرتقال ها رو نارنجی و درخت رو سبز انتخاب کردی. من هفته دیگه دارم میرم وین مراقب مامان جون باشی. مرد کوچک خونه ما. دوستت داریم ...
1 آبان 1395

غیبت طولانی....

سلام. یه چند سالی هست مطلب نذاشتم خیلی دوست داشتم پسرم واست مطلب بذارم اما تنبلی کردم ببخشید. 13 مهر امسال (95) چهار سالت پر شده خیلی شیرین زبون شدی خیلی داری بیشتر از سن و سالت میفهمی. ذهن منو و مادرت رو خیلی مشغول کردی چطوری بتونیم جواب سوالاتت رو بدیم خیلی سخته... از طرفی یه کارای شیرینی انجام میدی که علاوه بر اینکه ما رو ناراحت میکنی از شدت خنده نمیتونیم باید چیکار کنیم. مثلا یه کار بد انجام میدی تا میخوام دعوات کنم میگی جون مادرت اذیتم نکن خوب من چیکار کنم دعوا یا خنده؟؟؟؟ سعی میکنم عکس های جدیدت رو بذارم. الان پس از سه بار عوض کردن مهد جنابعالی تصمیم گرفتی خانه اسباب بازی با کلاس نقاشی و ژیمناستیک بری.. با آرزوی سلامتی برای شما بهترینم...
25 مهر 1395

مامان نی نی

سلام.امیدوارم که حال همه ی دسته گلهای روی زمین خوب خوب باشه.الان که دارم این مطلبو میذارم، فرشته کوچولوم روی دستام خوابش برده.اللهی قربونش برم از بس که خستست.امروز ما،یعنی من و کیان جونم، یه روز خیلی خوب وشاد رو سپری کردیم.من و کیان جون امروز از طرف خانه اسباب بازی،به اردو رفتیم.اردوی ما،شهربازی تیراژه بود و من و کیان جونی همممه ی بازیها رو سوار شدیم،مثل:چرخ و فلک،هواپیما،قطار،بشقاب پرنده،سرسره بادی،تاب موزیکال و خیلی‌های دیگه.خلاصه بسیار به ما خوش گذشت.کیان جون کللی با دوستاش(آراد-سپهر-سجاد)بازی کرد.به همه ی شما مامان های مهربون توصیه میکنم که حتما فرشته های نازنینتونو به شهربازی تیراژه ببرید و از دستش ندید.چون برای بچه‌ها خیلی وس...
5 آذر 1393

مامان نی نی

با سلام.الان که دارم این مطلبو میذارم ساعت 12 شبه و کیان جیگری در خواب ناز تشریف دارن.خداروشکرباباجونش هم از سفربرگشت و ماهم کلی خوشحال شدیم.کیان جیگر،از وقتی که دو سالش تموم شده، شبها ساعت9 یا10 میگیره میخوابه و من و بابا جونش بابت این موضوع خیلی خوشحالیم چون قبلا تا دیروقت بیدار میموند و نمیذاشت ما بخوابیم.کیان جون مادیگه همه چیز رو کامل میگه و تازگیها کلمات رو دوتایی میگه مثلا :باباجون،مامان جون،عزیزجون،عمه جون،داداش امین و خیلی‌های دیگه.منظورم جمله های دو کلمه ای.کیان جون بدجوری عاشق ماهیه.اونم ماهی تیلاپیلا:-Dاللهی مامانش قربونش بره.علاقه زیادی هم به درس خوندن داره.کتاب قصه هاشو میذاره تو کیفش و میگه مامان، درس، مدرسه.@-}--موقعی که...
1 آذر 1393

مامان نی نی

با سلام.امیدوارم حال همه فرشته های نازنینمون خوب باشه.فرشته نازنین ما هم خداروشکرخوبه.این فرشته کوچولوی ما 2سالش تموم شده.بهتره بگم این طوطی کوچولوی ما.چون دقیقا مثل طوطی شده.کافیه یک کلمه حرف ازدهنت بیاد بیرون،دقیقا همون رو تکرار میکنه.ماشالا درست هم میگه و جای لغات رو عوض نمیکنه.هزار ماشالا خیيیییییییلی باهوشه.اللهی مامانش بگرده دورش.این فرشته ما به مامان و باباش خیلی بیش از حدوابستست.خصوصا به باباجونش.آخه از بس باباجونش مهربونه.الان هم باباجونش رفته ماموریت(اتریش)وکلی این فرشته کوچولوی ما بی طاقتی میکنه.ایشالا هرچی زودتراین ماموریت تموم بشه و ماباباجون رو ببینیم.باباجون کیان،من و کیان جون خیلی خیلی دلمون برات تنگ شده.دوری شما برای ما خیلی...
22 آبان 1393

تولد دو سالگی شاهزاده شیطون خونه... یکی یه دونه مامان و بابا(دلنوشته مامانی)

13 مهر روز زمینی شدن یگانه هستی مامان و بابا، مرد دوم خونه، کیان جون بود. امسال قصد نداشتیم تولد مجللی بگیریم آخه کیان جونی فعلاً فقط فکر شیطونیه و از تولد خودش لذتی نمی بره. ولی  بستگان نزدیک تولد کیان جونو فراموش نکردن از جمله هدایای اونا پدر جون (بابا بزرگ) یه ماشین شارژی بوگاتی که در پست قبلی عکسش بود به علاوه یه تراول  پول، مادر جونی (مامان بابا) یه سویشرت خوشگل که تبرک مشهد بود، عزیز (مامان مامان جونی) یه دوچرخه قشنگ، عمه محدثه یه تراول پول، عمه مهسا یه تی شرت ناناز، خاله فاطی یه دست سویشرت و شلوار زیبا، خاله مریم یه تاب و شرت با حال، خاله زهرا و خاله معصوم دوتا پیرهن خیلی قشنگ واسش هدیه آوردن در ضمن همکارای باباج...
24 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به AZIZE BABAII می باشد