عشق یعنی امتداد دو نگاه (هر چه را پایانی است جز حرف عشق این همه گفتند و پایانی نداشت)
درباره من
خوشا دردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا چشمی که رخسار تو بیند خوشا ملکی که سلطانش تو باشی خوشا آن دل که دلدارش تو گردی خوشا جانی که جانانش تو باشی مشو پنهان از آن عاشق که پیوست همه پیدا و پنهانش تو باشی برای آن به ترک جان بگوید دل بیچاره تا جانش تو باشی
ادامه...
اگر روزی خبر مرگم را شنیدی دوست دارم برایم گرینه
نکنی و اشک نریزی چون خودت بهتر می دانی که رهایی برای عاشقان مرگ
است...... و این مردن میباشد که مرا از سوختن نجات می دهد.........