نمی دانم چرا رفتی.........؟
نمیدانم چرا.........؟
شاید خطا کردم و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا.......؟
تا کی......؟
برای چه.......؟
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت آسمان چشمهایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد
من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
آن کس گفت:
تو هم در پاسخ این بی وفاییها بگو
که در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من
در حالتی ما بین اشک و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا؟
شاید به رسم و عادت پروانگی مان
باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهات دعا کردم
دعا کردم