یادگار عشق ( هرگز فراموش نمیشوی یگانه عشقم)

عشق یعنی امتداد دو نگاه (هر چه را پایانی است جز حرف عشق این همه گفتند و پایانی نداشت)

یادگار عشق ( هرگز فراموش نمیشوی یگانه عشقم)

عشق یعنی امتداد دو نگاه (هر چه را پایانی است جز حرف عشق این همه گفتند و پایانی نداشت)

قسم

نگو به من بمون ، نه خواهشی نکن
تورو قسم بذار برم دیگه نوازشی نکن
با دوتا چشم پر گناه از دلم خواهشی نکن
از سررام برو کنار اشک چشامو در نیار
فقط میگم اینو بدون نگو به من دیگه بمون
واسه دل شکسته نمونده دیگه راهی
واسه این قلب خسته نمونده سر پناهی
نه آشیون نه خونه وای نه این دل دیوونه
واسه موندن ندارم سر سوزن بهونه
تورو قسم بذار برم حالا که خشک و پرپرم
اگرچه غرق حسرتم همین راه آخرم
از سررام برو کنار اشک چشامو در نیار
فقط میگم اینو بدون نگو به من دیگه بمون
عمر عشق من و تو دیگه تمومه
زندگیم پیش تو راست راسی حرومه
دلخوشیم پیش تو ، تو بگو کدومه
زندگی حرومه دلخوشی کدومه وای
اون چه ریخته شد پیشت آبرومه
دوری از تو و عشقت آرزوم
جاده سیاه غصه روبرومه
دلخوشیم کدومه زندگیم حرومه وای

قصۀ عشق


وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بودو اون من رو داداشی صدا می کرد.به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه.اما اون توجهی به این مسئله نمی کرد.آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست.من جزومو بهش دادم.بهم گفت: متشکرم.و گونه من رو بوسید.می خوام بهش بگم،می خوام که بدونه،من نمی خوام فقط داداشی باشم.من عاشقشم.

اما...من خیلی خجالتی هستم...علتش رو نمی دونم.

............

تلفن زنگ زد.خودش بود.گریه می کرد.دوست پسرش قلبش رو شکسته بود..از من خواست که برم پیشش.نمی خواست تنها باشه.من هم اینکارو کردم.وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم.تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود.آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه.بعد از دو ساعت دیدن فیلم و خوردن ? بسته چیپس خواست بره که بخوابه،به من نگاه کرد و گفت:متشکرم و گونه من رو بوسید.می خوام بهش بگم،می خوام که بدونه،من نمی خوام فقط داداشی باشم.من عاشقشم.

اما...من خیلی خجالتی هستم....علتش رو نمی دونم.

.......

روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد.گفت:"قرارم بهم خورده،اون نمی خواد با من بیاد." من با کسی قرار نداشتم.ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچ کدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم،درست مثل یه خواهرو برادر.ما هم با هم به جشن رفتیم.جشن به پایان رسید.من پشت سر اون،کنار در خروجی،ایستاده بودم.تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود.آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه.اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو می دونستم.به من گفت:متشکرم.شب خیلی خوبی داشتیم. و گونه من رو بوسید.می خوام بهش بگم،می خوام که بدونه،من نمی خوام فقط داداشی باشم.من عاشقشم.

اما...من خیلی خجالتی هستم...علتش رو نمی دونم.

........

یه روز گذشت.سپس یه هفته،یه سال...قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم.روز فارغ التحصیلی فرا رسید.من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره.می خواستم که عشقش متعلق به من باشه.اما اون به من توجهی نمی کرد و من این رو می دونستم.قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد.با همان لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با گریه من رو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت: تو بهترین داداشی دنیا هستی،متشکرم.و گونه من رو بوسید.می خوام بهش بگم،می خوام که بدونه،من نمی خوام فقط داداشی باشم.من عاشقشم.

اما...من خیلی خجالتی هستم...علتش رو نمی دونم.

......

نشستم روی صندلی،صندلی ساقدوش،توی کلیسا،اون دختره حالا داره ازدواج می کنه،من دیدم که بله رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد.با مرد دیگه ای ازدواج کرد.من می خواست که عشقش متعلق به من باشه.اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من این رو می دونستم.اما قبل از اینکه از کلیسا بره رو به من کردو گفت:تو اومدی؟متشکرم.می خوام بهش بگم،می خوام که بدونه،من نمی خوام فقط داداشی باشم.من عاشقشم.اما...من خیلی خجالتی هستم...علتش رو نمی دونم.

.....

سالهای خیلی زیادی گذشت.به تابوتی نگاه می کنم که دختری که من رو داداشی خودش می دونست توی اون خوابیده،فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند.یه نفر داره دفتر خاطراتش رو می خونه.دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته.این چیزی هست که اون

نوشته بود:

"تمام توجهم به اون بود،آرزو می کردم که عشقش برای من باشه.اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من این رو می دونستم.من می خواستم بهش بگم،می خواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه.من عاشقش هستم.اما...من خجالتی ام...نمی دونم....همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره....

.......ای کاش این کارو کرده بودم....با خودم فکر می کردم و گریه

خدایا .........

خدایا تومسولی خداوندا مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی ........
کدامین دست جز دست تو غم ریزد به کام من
چرا شد قرعۀ محنت بنام من که حتی نیم شبها اشک غم ریزم بپای تو .... به امید صفای تو ....... به امید دوای تو ....
خدایا عاصی و خسته به درگاه تو روو کردم
نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم
دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی
بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم
خدایا گر تو درد عاشقی را میکشیدی
توهم زهر جدایی را به تلخی میچشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها میرسیدی
پشیمون میشدی از اینکه عشق را آفریدی
بگو هرگز سفر کردی ؟ سفر با چشم تر کردی ؟
کسی را بدرقه با اشک تو با خون جگر کردی؟
زشهر آرزو هایت به ناکامی گذر کردی ؟
گل امید تو پرپر به خاک رهگذر کردی؟

خیال تو

شبا با خیال تو تازه میشم سر میزارم روی شونه های باد
باصدایی پر حسرت میخونم اونکه رفته دیگه هیچوقت نمیاد
آسمون لباس مشکی پوشیده خورشید قصه ی من مرده دیگه
اونیکه تکیه زده به جای من عشقم و از یادتو برده دیگه
شب و با داغ چشات سر میکنم هرچی از نگاه بگم بازم کم
از غم ندیدن چشمای تو روی گونه هام همیشه شبنم
فصل خوشبختیه من تموم شده رفتنت حقیقتی تلخ برام
توی قبیله دیگه جام نیست بخدا هیچکس گوش نمیده به ترانه هام
کاش تو گوش کنی به آهنگ غمم بدونی دلم فقط تورو میخواد
من هنوزم که هنوزه میخونم اونکه رفته دیگه هیچوقت نمیاد
" دوستتت دارم "

آموزش نفوذ در دلها

تمام افرادی که ما با آنها در ارتباطیم به دنبال گمشدة خود در این دنیای بزرگ می‌گردند.
خود ما نیز به دنبال کسی هستیم که اگر اوقاتی را با او سپری می‌کنیم این دقایق از بهترین‌ها و به یاد ماندنی‌ترین لحظات زندگی مان باشد و هر چه شناخت ما از خود و سپس از اطرافیان بیشتر باشد ارتباطمان شکل بهتری به خود می‌گیرد.
اگر بتوانیم در چند برخورد اول مخاطب‌مان را بشناسیم شاید بتوانیم از تنش و درگیری‌های بعدی جلوگیری کرده باشیم و یا شاید سرعت برقراری ارتباطمان بیشتر باشد.
افراد را از نظر روحی می‌توانیم به سه دسته 1 - بصری 2 - سمعی 3 - لمسی تقسیم کنیم و این از ضروری‌ترین دانستنی‌ها می‌باشد.ممکن است کسی هر سه حالت را داشته باشد اما به طور حتم یکی از این حالتها غالب است‌.
حالا ببینیم که این کیفیت‌ها چگونه‌اند:

افراد بصری‌:این افراد بیشتر به کیفیت‌های دیداری توجه دارند و تصاویر برای آنها اهمیت بیشتری دارد. سریع صحبت می‌کنند و... از حرکات دست بسیار استفاده می‌کنند و هر آنچه را تعریف می‌کنند به گونه‌ای می‌گویند که مخاطب تصویر آن را در ذهن خود ببیند.

افراد سمعی‌:این افراد بیشتر به شنیده‌ها توجه دارند. کلام و طنین و آهنگ را به خاطر می‌سپارند. هیجان کمتری دارند. آهسته صحبت می‌کنند و سعی می‌کنند که بیانشان شیوا و رسا باشد.

افراد لمسی‌: این افراد بیشتر به کیفیت‌های لمسی توجه دارند و از آنچه لمس کرده‌اند صحبت می‌کنند. خیلی آرامند حتی یک نوع رخوت و سستی را می‌توان در آنها دید. احساس آنها از دیگران عمیق‌تر است‌

زندگی خود را به شاهکاری بی همتا تبدیل کنید و با تکرار عبارات جادویی سرنوشت خویش را در دست گیرید

شما با دیدن این برنامه به گروهی می پیوندید که هر روزشان حماسه ای وهر لحظه شان پر از تاثیر است
ادامه مطلب ...

مدل های مختلف دختر

1 : مدل جنتل وومن: خدا رو شکر بین این همه مدلای عجیب و غریب یه عده از دخترا (که واقعا معدودن) هم هستن که علاوه بر اینکه مد روز وتحصیل کرده هستن خودشونو گم نکردن و فارق ازسرگرمیهای الکی تو زندگی دنبال پیشرفتن.

2.مدل نازنازی:این مدل کارو زندگیشون با دوستا بیرون رفتن و تلفن و چته و تا 50 سالگی تو اتاقشون عروسک نگه میدارن فعالیتهاشونم شامل خریدن هر چیز مد روزو به باد دادن پولای باباجون هست.

3.مدل اجتماعی:این عده بیشتر شامل دخترای فمینیستیه که عاشق شرکت تو فعالیتهای اجتماعین ولی وسط همون کارها هم تا یکم کار جدی بشه دادشون در میاد که بابا ما خانومیم این قدر کار سخت بهمون ندین!

4.مدل مرد ذلیل:این مدل که در حال انقراضن عاشق شوهر کردن و بشور بسابن
(به علت کمیاب بودن این مدل نتونستم اطلاعات بیشتری در موردشون پیداکنم).

5.مدل مامانم اینا:این مدل دخترای محبوب مادراشونن و همه کاراشونو با نظر مادرشون انجام میدن خیلیاشونو میشه تو گروه خرخونا که تو پایین توضیح دادم هم پیدا کرد.

6.مدل ضد پسر:این مدل یه جورایی همکارمنن همه فکر و ذکرشون اینه که یه پسرو ضایع کنن و تا یک سال این اتفاق خجسته رو وسه دوست و آشنا تعریف کنن

7.مدل خرخون:این مدل تو زندگی فقط یه کار بلدن اونم درس خوندنه تو بحرشونم که بری میبینی از دیپلم خیاطی بگیر تا گواهینامه زیر دریایی رو گرفتن .ولی پای عمل که برسن هیچی بلد نیسن

8.مدل روشنفکر:این مدل عقل کل هسنن و عشق شرکت تو کلاسهای مختلفن از یوگا بگیر تامدیتیشن و ...

9.مدل سرگردون:خانومای عزیزی که این مطلبو خوندین و جزو هیچکدوم نبودین/شما شامل ترکیب هچل هفتی از مدلای بالا

دلشکسته

چه کنم دوستش دارم ، شوخی که نیست ، حرف یک عمر در به دری است صحبت کلّی آوارگی است ، شکایتی نیست ، حرف شکایت که در عشق بیاید فاتحه این عشق را باید خواند .
بحالم بگریید ،غم دنیا را همراه دارم ، غم بی وفایی ، غم بی همراهی ، کاش بودی و می دید اما رفته جایی دور و دیگر نیست در کنارم ، هیچگاه گرمایی دستانش را حس نکردم من فقط سرمای برخوردش را حس کردم و چیز دیگری را که فراموشش نمی کنم " نگاهش را " فکر میکند فراموشش کردم ، گمان می کند در کوچه باغهای رنگارنگ این دنیا گم شدم ، ولی نه من فقط در یک آرزو هستم ، دیدار دوباره ، محال است دیگر دیدنت ناممکن است ، سهم من این بود که بگریم و تحمل کنم .