آیا سحری به رنگ خون دیدی تو محـــــراب و منبری چنین دیـــــدی تو
خون بر در و دیوار جماعت سرورو فرقی که به سجده لاله گون دیدی تو
آن زاده کعـــبه و امیـــن حرمیــن افتـاده میــان خاکــــ و خون دیــدی تو
امشب، شب ناله در فراق پدری مهربان است که غیر از چاه و نخل و ماه، کسی گریهاش را ندیده بود. پدری دلسوز که با آه همه کودکان یتیم، شریک بود و غصههای همه را بر جان خود هموار میکرد، ولی کسی از غربت او و دردهای دلش، با خاری در چشم و استخوانی در گلو، خبر نداشت.
چند روزه توی اتاقم دارم از دوریت می میرم
دل من هواتو کرده هی شمارتو می گیرم
اگه برداری میفهمی پشت خط چشم کی به راته
اونی که خودت رومیخواست حالاراضی به صداته
انقدر میگیرمت شاید که برداری یه روز
تو که از حال خراب من خبر داری هنوز
نگو از یاد تو رفتم آخه قلبم بی گناهه
لااقل یه لحظه بردار بگو اصلا اشتباهه
زود قضاوت کردی اما مثل خونی تو رگم
کلی حرف آماده کردم اگه برداری بگم
این همه می گیرمت خوب چرا قطع می کنی
پشت خط موندم دوباره با کی صحبت می کنی ؟
انقدر میگیرمت شاید که برداری یه روز
تو که از حال خراب من خبر داری هنوز
نگو از یاد تو رفتم آخه قلبم بی گناهه
لااقل یه لحظه بردار بگو اصلا اشتباهه