یادگار عشق ( هرگز فراموش نمیشوی یگانه عشقم)

عشق یعنی امتداد دو نگاه (هر چه را پایانی است جز حرف عشق این همه گفتند و پایانی نداشت)

یادگار عشق ( هرگز فراموش نمیشوی یگانه عشقم)

عشق یعنی امتداد دو نگاه (هر چه را پایانی است جز حرف عشق این همه گفتند و پایانی نداشت)

شما شایسته اینها هستید...

شما شایسته اینها هستید...



یک ماشین کار...

 

http://www.iranalive.org

 
 

 

 

یک جای پارک عالی...

 

http://www.iranalive.org

 

 

 

 

یک دفتر کار به سلیقه خودتان...

 

http://www.iranalive.org

 

 

 

 

یک جا برای استراحت...

 

http://www.iranalive.org

 

 

 

 

 

یک اتاق جلسه خوب...

 

http://www.iranalive.org

 
 
 
 
 

 

یک جا برای گفتن ایده هاتون...

 

http://www.iranalive.org

 

 

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

 

رویا کافیه به سر کارتون برگردید...

 
http://www.iranalive.org

 

نمی بخشمت

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                
www.bahar20.sub.ir


نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی...هیچ وقت فراموشت نمیکنم.


              بهترین
 و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.ir

عید نوروز


یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال

ادامه مطلب ...

باور عشق

هیچ گاه چشمهایی را که عاشقانه میپرستم ندیدم اما میدانم چشمهایش به مهربانی دریا و به وسعت دشت شقایق است و این برای من کافی است که بدانم عمق چشمانش به ژرفای اقیانوس است و مثل دشت آرام است. من رنگ چشمانش را برای چه میخواهم بدانم وقتی نگاهش پر از عشق است وقتی در عمیقترین نقطه چشمانش می شود دریا را پیدا کرد و در ساحل چشمانش به آرامش رسید. رنگ چشمش مهم نیست وقتی در کنارش به آرامش خیال میرسی و میخواهی تمام دنیا در یک لحظه نگاه او تمام شود. هیچ چیز مهم نیست وقتی ایثار و عشق در نگاه او معنا پیدا کند. یک نگاه برایت تمام دنیا میشود. باور میکنی؟

تنها

اگر روزی خبر مرگم را شنیدی  دوست دارم برایم گرینه نکنی و اشک نریزی چون خودت  بهتر می دانی که رهایی برای عاشقان مرگ است...... و این مردن میباشد که مرا از سوختن نجات می دهد......... 

گناه




امشب احساس سنگینی می کنم...اون قدر سنگین که دیگه راهی برای پاک شدن از این همه گناه رو ندارم...یاد اولین باری افتاده بوده بودم که مدینه بودم و شب های مدینه مال من بود...یکی از شب ها پشت سر یه درویش نشستم و به دعا خوندنش گوش کردم...من هم غرق شدم...مثل خود اون...اون شب گریه های اون درویش حدودای صد نفرو کشوند اون جا کنار بقیع ...دلم هوای اون موقع رو کرده که به اندازه دنیای کوچک خودم خالی شدم...دلم هوای گریه داره...خیلی... ولی دیگه به خودم فکر نمی کنم...دلم می خواد خالی بشم از تمام نفرت...دلم می هواد یه کاری بکنم...برای کسانی که امروز دیده بودی و دلت براشون گرفته بود...کاش قدرت اینو داشتم که توی بعضی کار های خدا نمونم...کاش خدا منو به ذره بیشتر از اونی که الان هستم آفریده بود...